خانواده جوان بودجه کافی برای بستن تمام حسابهای خود نداشتند ، سپس این مرد به یاد دوست خود رفت که مدتها دلش می خواست همسرش را رشد دهد و حاضر بود پول آن فلم سکس هزارگی را بپردازد. او را به ملاقات و در مقابل همسر ناگهانی خود دعوت کرد ، زیرا دلال محکم جسد او را برای پول فروخت. او روی لبه مبل نشست و شروع به تماشای بهترین دوستش لیسیدن کلیتوریس معشوق خود کرد و به او زبان داد. گرسنه با یک معدن ترش روی صورتش کینه ای را بلعید ، و دست خود را روی سر خود گذاشت و شروع به تماشای ادامه عیاشی کرد که از پولش گرفته بود. فاکر یک سبزه را روی زمین کشید و به او یک طرفه تجاوز کرد. او یک کمر نازک را در آغوش گرفت و خود را از بالا بلند کرد. بعد از خاتمه دادن به سرطان روی صورت ، چهار بار بپوشید. شوهر یک دوست را بیرون زد ، و همسرش رسوا کرد. آنها با شاعر میلیون موافقت نکردند.